AhooraAhoora، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

تقدیم به فرشته آسمونیمون

اهورای من

ببخشید عشقم که دیر به دیر می یام برات می نویسم نمی دونی بابا چقدر برات برنامه داره فعلا فقط بابا و دایی امیرت هستن که به اسم صدات می کنن خیلی ها هنوز با اسمت کنار نیومدن ولی من می دونم وقتی که بیایی از همشون دلبری می کنی و عاشق خودت و اسمت می شن ،بابا که بهت می گه آقا اهورا بدون پیشوند آقا هم صدات نمی کنه و منم بهت می گم مرد کوچولوی من . امسال عید با همه سال های دیگه برام فرق می کنه چون سر سفره هفت سین سه نفر هستیم تازه به ماهی های تنگ هم گفتم که حق ندارن زود بمیرن و باید زنده بمونن تا تو بیایی . مرد کوچولوی من الان دیگه 20 هفتت تموم شده باورم نمی شه که نیمی از دوران بارداری رو با هم گذروندیم  بی صبرانه منتظر اومدنت هستم نازنینم ...
29 اسفند 1390

هورااااااا صاحب یه گل پسر شدیم

خوبی عزیز دلم ؟ نمی دونم از کجا برات بگم اول اینکه خیلی شیطون شدی دیشب نزاشتی تا صبح بخوابم بابای بیچاره هم خوابش نبرد بد جوری کمرم گرفته بود همش خیالات برم داشته بود که نکنه برات اتفاق بدی افتاده باشه و فردا صبح که می رم سونو دیگه تو رو نداشته باشم واسه خودم خل شده بودم .صبح زود خاله زینب رفت برام سونو وقت گرفت تا اینکه بابایی زنگ زد و گفت نوبتم نفره سومه خیلی ذوق کردم آخه همیشه کم کم 4 ساعت تو سونوگرافی معطل می شدم سریع به مامان معصوم زنگ زدم تا اونم از خونه راه بیافته منم راه افتادم تا رسیدم به مرکز سونوگرافی بابا هم رسید بعد مامان معصوم هم اومد وای نمی دونی چه کیفی داشت همه پیشم بودن رفتیم تو اتاق و دکتر شروع کرد به سونو کردن بابا هم داش...
13 اسفند 1390

عشق مامان سلام

امروز رفتم دکتر تا صدای قلبتو شنید گفت این وروجک خیلی تخسه ، بعد وزنم رو گرفت تو این چهار ماه 2 کیلو اضافه کردم به نظر دکتر متناسب و خوبه چون سه ماهه اول اصلا اضافه وزن نداشتم و فقط تو ماه چهارم 2 کیلو اضافه کردم . قربونت برم یکم دلم آروم گرفت که حالت خوبه خوبه ، راستی مامانی اون تو چه خبره چی کار می کنی جات راحته ؟ نی نی جونم منو ببخش که صبح زود بیدارت می کنم می یارمت سر کار و تا بعد از ظهر هم مجبورم بشینم پشت میز و به تو فشار بیاد شبم که می رم خونه مجبورم به کارهای خونه و بابا مجید برسم ولی خوب بهتر از اینه که یه مامان تنبل داشته باشی اینجوری تو هم از اون اول کاری می شی هر چند فکر کنم به اندازه کافی شیطون هستی .دکتر برام س...
9 اسفند 1390

دلم برات بد جور تنگیده

عزیز دلم بد جوری هواتو کردم ، دارم لحظه شماری می کنم تا دو روزه دیگه که برم دکتر و دوباره صدای اون قلب کوچولوتو بشنوم . راستی تا طی هفته آینده حتما می رم سونو و می فهمم تو شازده پسری یا پرنسس . امروز 17 هفته تمامه که تو همراهمی یعنی 4 ماه  کاش روزها زودتر بگذره، بابا هم دیگه طاقت نداره همش می گه چقدر این وروجک ما رو منتظر می زاره پس کی می خواد بیاد پیشمون ، بابا انقدر دوستت داره که چند روز پیش باعث شد برای اولین بار بهت حسودی کنم .راستی یادم رفته بهت بگم داری صاحب یه همبازی می شی که احتمالاً فقط 40 روز ازش بزرگتری این همبازی نی نی عمه کوچیکته . مامانی هر روز عکس های سونوت رو نگاه می کنم انقدر که کاغذ سونوگ...
7 اسفند 1390
1